زندگی نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

در شناسنامه ام تاریخ تولد را نوشته اند سی ام شهریور ۱۳۵۶ هجری شمسی. اما حضرت مادر می فرمایند سیزده روز مانده به آخرین روز بهار آن سالی که انقلاب شد متولد شدم. با فرض این که مادرهای زمان ما معمولا ماه ها را سی روزه حساب می کنند، روز تولدم می شود ۱۷ خرداد ۱۳۵۷ هجری شمسی. ظاهرا تاریخ تولدم را قدیم تر گرفته اند تا بتوانم زودتر مدرسه بروم. کاری که این روزها دیگر نمی شود انجام داد! (بر حسب تصادف اما پسرم علی متولد سی ام شهریور ۱۳۸۵ است!)

پدرم محمد و مادرم فاطمه نام دارند. از دیپلم به بعد به سبب اشتغالات تحصیلی و حرفه ای در تهران، فرزندی ام برایشان کم رنگ شده و من آرزومند بخششم.

نام زادگاهم نورآباد ممسنی است؛ شهرستانی در شمال غرب استان فارس، با مردمی ساده دل و سخت کوش. هم شهریانم بیشتر به کشاورزی مشغولند. افتخارم – و البته محافظ نیرومندم در سالیان عمرم- این است که من هم برای گذران زندگی ام سال ها خاک کارگری خورده ام، کلنگ فعلگی بر زمین سخت کوفته ام، بیل کشت و زرع زده ام و نشای برنج کاشته ام.

زندگی ام تا پایان دبیرستان در شهر نورآباد بود.

سال ۱۳۷۴ پس از کنکور دو مرحله ای مرسوم آن روزگار، در رشته مهندسی عمران-عمران دانشگاه صنعتی شریف قبول شدم و …

این شد که ما هم شدیم متوطن در «کار»گاهی به نام تهران.

همسر مهربانم را حضرت آفریدگار در پی خواستنی آسمانی از میان هم دانشکده ای های دوره کارشناسی برایم یافت.

پسرم «علی» متولد سی ام شهریور ۱۳۸۵ است و نور چشمانم.

خدای مهربان، به خانواده ما «فاطمه» خانمی هم در چهارم مهرماه ۱۳۹۳ افزود تا حسنه ای باشد در میان ما و بهانه ای برای پاداش های بی حسابش (حضرت امام صادق علیه السلام فرموده اند: «دختران، حسنه‏‌اند و پسران نعمت و (روز قیامت) براى حسنه پاداش داده می‌شود و از نعمت سؤال خواهد شد»).

آنها که مرا می شناسند می دانند که تا حد بضاعت می کوشم تا به جای لعنت فرستادن به تاریکی ها، شمعی بیفروزم. معتقدم در سرزمین عزیزمان، جای کار فراوان است و ثروت بسیار؛ و برای آنها که «ادعا» دارند، زمین بازی مهیاست، اگر بخواهند. رویه خود را هم در کار بر همین اصل بنا نهاده ام.

یکی از محبوب ترین دعاهایم این است که در سعی بین صفا و مروه خوانده می شود: «اللهم انی اسئلک حسن الظن بک علی کل حال و صدق النیه فی التوکل علیک». این دعا متناسب با همان احوالی است که هاجر، همسر حضرت ابراهیم (ع)، آن هنگام که در بیابان لم یزرع مکه سخت به دنبال آب بوده، عاجزانه به درگاه حضرت باری تعالی می خوانده و امید کرم داشته که حضرت آفریدگار هم به سبب همین امید دعایش را بی جواب نگذاشته است. دعایی بس عجیب است و عمیق.

امیدوارم همه ی ما به حضرت پروردگارمان خوش گمان باشیم و وقتی به او توکل می کنیم، توکلمان همراه با حسن نیت باشد؛ که اگر این گونه شد، استجابت بی رد خور است؛ ان شاء الله.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی * Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.