شهرسازی و کشورسازی، اگر به مفهوم تقلیلیافتهی خود، یعنی توسعهی کاربری زمین و تعیین موقعیت و نوع و شدت استفاده از قطعات زمین تعبیر شوند، باید ملازم تدبیر و پیشاندیشی کافی برای راهسازی یا در حقیقت، شبکهسازی باشند.
اشتباه بزرگ تمدن ما، آن بوده که این دو مسئله، یعنی مسئلهی کاربری زمین و مسئلهی طراحی شبکهی راهها را مستقل از هم تعریف و تدبیر نمودهایم، که نتیجهی آن در عمل، تبعیت بدریخت و بیسلیقه و از سر رفع تکلیف مسئلهی دوم، از مسئلهی اول است، به این معنا که ناگزیریم برای رفع نیاز حداقلی خانه و کارخانهی از پیش ساخته شده، که خروجی مسئلهی طراحی کاربری زمین است، از سر ناچاری، حملونقل را بهعنوان یک «عارضه»! سیاست کنیم.
شیوهی درست همان است که پیشتر بیان شد: حل همزمان و ترکیبی دو مسئله.
نمیشود عسلویه پایتخت انرژی و پتروشیمی سرزمین ایران باشد و آنچنان که میبینیم، از قبل برای اتصالش به شبکهی ریلی کاری نشده نباشد. فراتر از آن، نمیشود توسعهی متوازن محلات شهرها و توسعهی متوازن مناطق و استانهای کشورمان را بدون تغییر رویکرد طراحی شبکهی راهها، چه جادهای و چه ریلی، هدفگذاری کرد.
متأسفانه اکنون در شهرسازی و کشورسازی ما، همچنان همان نگاه سنتی طراحی شبکهی راهها حاکم است، که در آن، تابع هدف، از جنس کمینهسازی مجموع زمان سفر برای کاربران موجود است. چنین نگاهی، علیالتجربه، به تشدید شکاف اقتصادی-اجتماعی میان مناطق، و تبعاً، مشکلات ناشی از آن میانجامد، همچنان که پیش از این نیز انجامیده است. باید این نگاه اصلاح شود، و «قابلیت توسعهی مناطق اعم از فقیر و غنی»، همزمان در مسئلهدانیها و مسئلهخوانیها پدیدار گردد. یک لازمهی مهم کاهش شکاف اقتصادی-اجتماعی میان مناطق مختلف سرزمین در ده سال بعد، تغییر نگاه سیاستهای طراحی شبکه از پارادایم «مطلوبیتگرا» بهسوی پارادایم «عدالت اجتماعی» است. خوب است بدانیم حتی اروپاییها و آمریکاییها هم این تغییر پارادایم را، برای گام برداشتن در مسیر توسعهی متوازن و چندمرکزیتی پذیرفتهاند…
نگاهی نو باید.